آن زمان فوتبال رونق زیادی نداشت ولی به مرور بچه ها به فوتبال علاقه مند شدند. در محله ما مثل تمام محلات دیگر، هم توپ بود و هم بچه های محل هر موقع که دور هم جمع می شدیم می رفتیم یک زمین خاکی پایین خانه ما بود و بازی می کردیم. اکثراً وسط زمین یا به اصطلاح هافبک بودم و تکنیکم هم بد نبود! در آن روزها خدا وکیلی از صبح تا شب همه زندگی ما شده بود ورزش و فوتبال و تیر و کمان بازی و بادبادک بازی. اصلاً به درس نمی رسیدم و به طور کلی بچه درسخوانی نبودم! من کلاس سوم ابتدایی که بودم رفوزه شدم (که البته هیچ بچه ای در کلاس سوم ابتدایی رد نمی شود!) کلاس ششم ابتدایی و ششم دبیرستان هم به همین صورت و روی هم رفته در دوران مدرسه سه سال رفوزه شدم. همین حالا هم گاهی وقتها که خاطرات گذشته ام را برای آتیلا و آتوسا تعریف می کنم به من می گویند «بابا چطور لیسانس گرفتی؟ تو که همه اش رفوزه می شدی؟» ولی به هر صورت با همان وضعیت هم تلاش می کردم و دیپلمم را گرفتم.
چوپانی در تعطیلات تابستانی
من فقط دنبال ورزش بودم. یا فوتبال ، یا بسکتبال و یا والیبال. همیشه هم بچه ها را جمع می کردم و آنها را به ورزش کردن تشویق می کردم البته بچه ها هم در آن زمان از من پیروی می کردند و با اینکه کلاس اول یا دوم ابتدایی بودم بچه ها را تحت تأثیر خودم قرار داده بودم. به هر حال رفقای خوبی داشتم. در آن سالها، سه ماه تعطیلی تابستان هم که می شد می رفتم به یکی از دهات خرم دره و ابهر پیش خواهرم، چون خواهرم آنجا زندگی می کرد. جای سرسبز و خوش آب و هوایی بود. وقتی که به آنجا می رفتم صبحها تقریباً ساعت 6 یا 7 از خواب بیدار می شدم، حدود صد رأس گوسفند به من می دادند و راه می افتادم و می رفتم بیابان دنبال گوسفندها و چوپانی . البته خواهر زاده ام نیز با من می آمد و حدود ساعت 7 بعد از ظهر به خانه بر می گشتیم. یادش بخیر ، وقتی با گوسفندها به بیابان می رفتیم می نشستیم کنار آب رودخانه و نان و پنیر و سبزی و خیار که با خودمان آورده بودیم می خوردیم، واقعا چه صفایی داشت آن لحظه ها. خلاصه سه ماه تعطیلی تابستان هم برای من اینطور می گذشت چون بچ? بازی گوشی بودم و دوست داشتم در طبیعت و بیابان به دنبال ماجراجویی باشم.
زبان ترکی را می فهم
پدرم بچه تبریز بود و مادرم هم متولد یکی از روستاهای اطراف خرم دره و ابهر و خودم متولد تهران هستم. اما نمی توانم به زبان ترکی حرف بزنم .
خودساخته بودم
در زمان کودکی تا حدود زیادی تحت تأثیر پدرم بودم چون رفتار او باعث شد که من تحت تأثیر قرار بگیرم و همیشه به خودم تلقین کنم که باید خودم تلاش کنم و خودم باشم و روی پای خودم بایستم. البته در این مورد ایراد به پدرم بود چون او بین من و برادر بزرگترم خیلی فرق می گذاشت. در اینجا لازم می دانم به پدر و مادرها بگویم که هیچگاه بین فرزندان خود تبعیض قائل نشوند چون تاثیر مستقیم و منفی روی بچه های خانواده می گذارد که آن موقع هم این قضیه روی من تاثیر گذاشت چون هروقت پدرم برای تفریح و مسافرت بیرون می رفت برادرم را با خودش می برد و هیچ وقت به من نمی گفت تو هم با ما بیا و هر وقت هم به پدرم می گفتم چرا مرا با خودت بیرون نمی بری می گفت:تو بی تربیتی و با بازی گوشیهایت آبروی مرا می بری. یادم می آید در آن زمان ( من کلاس اول یا دوم ابتدایی بودم) که کمتر کسی ماشید داشت، ما ماشین و حتی راننده هم داشتیم. یک بار پدرم به منزل آمد و برادرم را سوار ماشین کرد که با هم به مسافرت بروند من هم دنبال ماشین دویدم و داد می زدم که مرا هم ببر، چرا مرا نمی بری؟ من هم می خواهم با شما بیایم. در هر صورت آنها بدون توجه به من راه افتادند و من هم دنبال ماشین می دویدم و گریه می کردم ( که سرانجام هم مرا با خودشان نبردند) در آن لحظه پدرم ایستاد که به من بگوید بیرگردم خانه، من هم سر پدر و برادرم دا کشیدم و با همان حالتی که گریه می کردم به آنها گفتم «عیبی ندارد، مرا با خودتان نبرید. ولی مطمئن باشید تمام دنیا را با پای خودم می روم. صبر کنید و ببینید چه کارهایی می کنم» که اتفاقا همین طور هم شد و همان رفتار پدرم با من، برایم انگیزه ای شد که همیشه دنبال پیشرفت باشم و سعی کنم روی پای خودم بایستم و تا به حال هم به آنچه می خواستم رسیده ام.
خاطرات دوران کودکی
هیچ کدام از دوستهای آن دوران من معروف نشدند و در میان جمعی که بودیم فقط من فوتبال را به صورت حرفه ای دنبال کردم و مطرح شدم. البته بعضی از آنها بازنشسته شده اند یا کارمند، رئیس بانک و... هستند.
خیلی کم پیش می آید که دوستان قدیمی را ببینم. مثلا حدود 20سال پیش که 42 سالم بود دو نفر از دوستان زمان کودکی و نوجوانی را دیدم که با هم نشستیم و صحبت از قدیم و آن زمان کردیم.اتفاقاً دوستانم هم بچه های بازیگوشی بودند
شروع درس خواندن
از همان زمانی که به امیریه رفتیم و دیدم که داریوش و یکی دو تا از بچه ها ی دیگر سفت و سخت درس می خوانند من هم به سمت درس رفتم. من به زبان انگلیسی خیلی علاقه داشتم آن زمان کتابی بود به نام «دایرکت متد» (direct metod) که ترجمه لغات انگلیسی بود و من همیشه این کتاب را در دست داشتم و لغات انگلیسی را حفظ می کردم . در خیابان ، کوچه و هر جا که فرصت می کردم انگلیسی می خواندم . همیشه به خودم می گفتم اگر روزی پیشرفت کنم زبان انگلیسی خیلی به دردم می خورد و باید طوری یاد بگیرم که بتوانم انگلیسی صحبت کنم.
ناصر حجازی از کودکی تا همین دیروز
ناصر حجازی و علی پروین
ناصر حجازی اسطوره باشگاه استقلال امروز درگذشت. حجازی بعد از یک سال و نیم مبازره با بیماری اش سرانجام امروز تسلیم مرگ شد و دارفانی را وداع کرد. به همین مناسبت سایت گل زندگی ورزشی 40 ساله ناصر حجازی را زیر ذره بین برده است:مرداد 1348
برای اولین بار از سوی رایکوف به تیم ملی دعوت شد و به همراه تیم ملی راهی اردویی در شوروی شد و 4 بازی دوستانه هم برای تیم ملی مقابل تیمهای باشگاهی شوروی انجام داد.
شهریور 1348
اولین بازی ملی خود را مقابل پاکستان در جام سنتو انجام داد. این بازی روز 22 شهریور در آنکارا برگزار شد و ایران 4-2 پیروز شد. حجازی در بازی بعدی مقابل ترکیه 4 گل دریافت کرد.
مهر 1348
از تیم نادر به تیم استقلال تهران پیوست و قراردادی 6 هزار تومانی با آبی پوشان امضا کرد. حجازی اولین بازی خود را نیز در یک دیدار دوستانه مقابل پاکستان انجام داد.
آبان 1348
با تیم استقلال در جام میلز هند قهرمان شد و اولین عنوان باشگاهی را به کارنامه خود افزود.
آذر 1348
اولین بازی رسمی خود برای استقلال را در جام باشگاههای تهران و مقابل بانک ملی انجام داد. استقلال آن بازی را 2-1 برد.
اسفند 1348
بعد از 6 ماه حضور در تیم ملی، در سن 20 سالگی به تیم ملی جوانان دعوت شد و در تورنمنت جام دوستی تهران مقابل زسکا مسکو یکی از بهترین بازی های عمر خود را انجام داد.
فروردین 1349
با تیم ملی جوانان در مسابقات قهرمانی آسیا حضور یافت و 3 بازی انجام داد. ایران در مرحله یک چهارم نهایی به کره جنوبی باخت و حذف شد. حجازی چند روز بعد با استقلال قهرمانی باشگاههای آسیا را در تهران تجربه کرد.
اردیبهشت 1351
با تیم ملی ایران قهرمان جام ملتهای آسیا شد. ایران در فینال به سختی و با نتیجه 2-1 کره جنوبی را برد و حجازی اولین عنوان مهم ملی را در کارنامه اش ثبت کرد.
دی 1354
با قراردادی 300 هزار تومانی به تیم شهباز پیوست و این تیم تازه وارد به لیگ تخت جمشید را همراهی کرد.
تیر 1355
در المپیک 1976 با تیم ملی تا مرحله یک چهارم نهایی مسابقات پیش رفتند که با شکست 2-1 مقابل شوروی، تیم ملی به کار خود در این مسابقات پایان داد.
خرداد 1357
با تیم ملی در جام جهانی 1978 حضور یافت و در 3 بازی مقابل هلند، اسکاتلند و پرو سنگربان تیم ملی بود.
شهریور 1359
پس از حدود 5/4 سال دوری از استقلال مجدداً به جمع آبی پوشان پایتخت بازگشت و پیراهن شماره یک این تیم را بر تن کرد.
مهر 1359
آخرین بازی ملی خود را مقابل کویت در نیمه نهایی جام ملتهای 1980 آسیا انجام داد و با 59 بازی ملی رسمی به کار خود در عرصه ملی پایان داد. حجازی در تیم منتخب جام ملتهای آسیا نیز قرار گرفت.
دی 1361
برای اولین بار سرمربی استقلال شد. او در 8 بازی باشگاههای تهران و جام حذفی هدایت استقلال را بر عهده داشت و 4 برد و 4 تساوی بدست آورد.
خرداد 1365
برای آخرین بار در یک بازی رسمی پیراهن استقلال را بر تن کرد. در بازی نیمه نهایی جام باشگاههای تهران، استقلال 3- صفر مغلوب پرسپولیس شد.
شهریور 1365
آخرین باری که در ترکیب استقلال به میدان رفت، در یک بازی دوستانه و خیریه مقابل پاس بود که این بازی 2-2 شد.
فروردین 1366
راهی بنگلادش شد و هدایت تیم محمدان را بر عهده گرفت. حجاری چند بازی نیز برای این تیم انجام داد و در مدت 5 سالی که هدایت این تیم را بر عهده داشت، محمدان را به یک تیم قابل احترام در آسیا تبدیل کرد و 4 بار با این تیم در مسابقات باشگاههای آسیا حضور یافت.
شهریور 1371
در بازگشت به ایران سرمربی تیم شهرداری کرمان شد که این تیم تا آخرین روزها شانس صعود به لیگ دسته اول را داشت.
خرداد 1372
هدایت تیم متمول بانک تجارت را بر عهده گرفت و با این تیم قهرمان باشگاههای تهران شد. تیم حجازی تا نیمه نهایی جام حذفی کشور نیز پیش رفت.
فروردین 1373
سپاهان اولین تیم دوران مربیگری حجازی در بالاترین سطح فوتبال بود. او با این تیم در لیگ آزادگان حضور یافت.
فروردین 1374
از اصفهان راهی تبریز شد و هدایت ماشین سازی را بر عهده گرفت. حجازی با این تیم نتایج خوبی گرفت و چند بازیکن جدید را به فوتبال معرفی کرد.
آبان 1375
پس از 10 سالی که استقلال را ترک کرده بود، این بار با عنوان سرمربی به این تیم بازگشت و 2.5 سال در استقلال مربیگری کرد.
تیر 1377
از سوی فدراسیون بین المللی تاریخ و آمار فوتبال جهان به عنوان دومین دروازه بان قرن آسیا برگزیده شد.
مرداد 1377
پس از قهرمانی با استقلال در لیگ آزادگان، از سوی کنفدارسیون فوتبال آسیا به عنوان مربی برتر ماه جولای 1998 برگزیده شد.
تیر 1378
بعد از اینکه در یک بازی مشکوک استقلال مغلوب سایپا شد، حجازی هم برکنار شد و دوباره راهی اصفهان شد و این بار هدایت ذوب آهن را بر عهده گرفت.
شهریور 1379
استقلال رشت تیم بعدی حجازی بود که حدود 2 سالی رهبری این تیم را بر عهده داشت و در لیگ آزادگان و لیگ برتر با این تیم به میدان رفت.
آذر 1382
در اواسط فصل بود که هدایت سومین استقلال را بر عهده گرفت: این بار استقلال اهواز و حدود 4 ماهی در این تیم مربیگری کرد.
شهریور 1385
هدایت تیم نساجی مازندران در لیگ دسته اول را بر عهده گرفت، ولی به دلیل مشکلات مالی باشگاه نتایج خوبی نگرفت و پس از 6 ماه این تیم را ترک کرد.
تیر 1386
برای سومین بار به استقلال بازگشت و هدایت آبی پوشان را بر عهده گرفت. حجازی این بار موفقیتی نداشت و فقط 5 ماه روی نیمکت استقلال بود و سپس به عنوان میر فنی ناظر کار فیروز کریمی شد.
آبان 1387
به مدت کوتاهی سرمربی و مدیر فنی ابومسلم شد، اما وقتی باشگاه به تعهدات خود عمل نکرد، حجازی نیز از تیم کناره گیری کرد.
مرداد 1388
به عنوان مدیر فنی باشگاه دی استرادا اسلواکی انتخاب شد، اما بعد از حدود 6 ماه کار در این تیم به دلیل بیماری به ایران بازگشت.
عناوین کسب شده در دوران بازیگری
قهرمان جام ملتهای آسیا(1972)
قهرمانی بازیهای آسیایی(1974)
سومی جام ملتهای آسیا(1980)
صعود به المپیک 1972، 1976 و 1980
حضور در المپیک 1976 و جام جهانی 1978
قهرمان جام کوروش(1350)
قهرمان جام باشگاههای آسیا(1349)
مقام سومی باشگاههای آسیا(1350)
قهرمان لیگ(1349 و 1353)
قهرمان باشگاههای تهران( 1349،1351،1362، 1364)
قهرمان جام میلز(1348 و1349)
عناوین دوران مربیگری
نایب قهرمان باشگاههای آسیا با استقلال(1377)
قهرمانی لیگ با استقلال (1376)
قهرمانی باشگاههای تهران با بانک تجارت(1372)
قهرمانی لیگ بنگلادش با محمدان( 1987 و 1988)
قهرمانی جام فدراسیون بنگلادش با محمدان(1987 و 1989)
پرواز کرد و رفت و همه ما رو با یک دنیا خاطره و افتخارات تنها گذاشت ...
شاید من استقلالی ، فوتبال ، استقلال ، تیم ملی و اصلا توپ و معنای واقعی عقاب رو با ناصر حجازی فهمیدم و هیچوقت یادم نمیره که هر وقت اسم خوشتیپهای فوتبالی می اومد وسط همه نفر اول ناصر خان رو مثال میزدند ...
چیز زیادی نمیشه گفت و فقط باید تسلیت گفت به جامعه آبی و قرمز و سفید ایران و طلب صبر و مغفرت الهی برای خانواده محترم حجازی ...
پرواز کردی عقاب رفتی ... ولی این بار باز نگشتی ....
همراه با آتیلا
درون دروازه استقلال
| [ کلمات کلیدی ] :